سبک زندگی در خانواده

کاری به بقیه ندارم اما وقتی سخنی از رهبرم،آقاسید علی می شنوم اگر بتونم خودم به عنوان یک شخص پیگیرش می شم اگر هم خیلی کلان باشه که من نتونم درموردش کاری انجام بدم حداقل در موردش فکر می کنم تا بیشتر بفهمم.

خیلی از جاهای زندگیم با راهنمایی های آقا پیشرفت کردم آنجا که یار گفت:کتاب بخوانید،با برنامه باشید،راستگو باشید و چه و چه و چه.

اما یکی از صحبتهای رهبری که فکر مرا به خود بسیار مشغول کرد در رابطه با سبک زندگی بود.البته ایشان بیش از بیست مورد را مطرح کردند و این که آدم بخواهد در همه این موارد به سرعت توجیح شود خوب سخت است اما حداقل با عمق کم بازهم می شود به آن فکر کرد،اما مقدمه را کم کنم و به سراغ اصل مطلب بروم.

سبک زندگی در خانواده
من همیشه برایم جای سوال است که چرا می گویند الان زندگی سخت تر شده است؟ مگر نه این که امروزه بسیاری از امکانات در دسترس قرار گرفته که قبلا نبوده است،یا نحوه برقراری تعاملات اجتماعی راحت تر شده است،یا برای تفریح راه های بسیاری تعبیه شده است و غیره؟
پس چرا زندگی سخت شده است؟
خوب در زندگی خودم به دنبال جواب این موضوع جستجو کردم تا ببینم اشکال کارمان کجاست.
زمانی که پدرم از آن تعریف می کند یک برهه تاریخی از تاریخ ایران یا همان به قول معروف زمان شاه:

تلویزیون 
پرده اول :  در کل یک محل شاید یک خانواده تلویزیون داشت و یکی دو شبکه کلا.مردم محل همه عاشق دیدن فیلم مراد برقی . وقتی سریال می خواست پخش بشه کل محل در خانه کسی که تلویزیون داشت جمع می شدند تا سریال را ببینند.
پرده دوم: مامان دیدی مریم اینا تلویزیون ال ای دی خریدن به اینترنت وصل می شه،مامان من واسه اتاقم چیز زیادی نمی خوام به خدا یک تلویزیون full HD ۳D برام بخری می شه مثل لپ تاپ و تبلتم باهاش به اینترنت متصل شد تازه می شه کلی وسایل رو که باید رفت بازار خرید روی همین جوری دید و سفارش داد

یخچال:
پرده اول:پسرم برو از آب انبار یک مقدار آب خنک بیار سر راه هم یک سیر گوشت تازه بخر امروز آّب گوشت بذاریم،اگه میوه هم دیدی یک کیلو بخر
پرده دوم:حمید!بابا یخچالمون خالی شده به خدا... آخه تو نمی گی آبجیم بیاد دریخچال ساید بای سایدم رو باز کنه ببینه خالیه نمی گه پز عالی و جیب خالی.منیژه جان خوب آخه اصلا از اول چه نیازی بود یخچال به این بزرگی واسه دونفر آدم! به خدا اصرافه.
ا حمید پاشو،پاشو برو ده کیلو میوه و یک راسته گوشت بگیر،راستی سرراه چند تا پنیرپیتزاو سس مایونز و ژله و دوبسته دلستر و مرغ یخی هم بگیر...

مراسم خواستگاری
پرده اول:خوب به سلامتی ان شا الله که این دوتا جون با صبوری و عشق و درک می تونن زندگیشون رو بسازن خدا هم کمکشون می کنه.ما به عنوان خانواده داماد برای سرپناه این دوتا جون اتاق بالای خونمون رو آماده کردیم براشون تا ان شاالله خودشون بتونن یک جای برای خودشون تهیه کنند.مراسم عروسی هم ان شاالله با حضورفامیل های ما و شما حدود دویست نفری میشن که تو خونه عمواسدالله که حیاط داره می گیریم.

خانواده دختر:به به به مبارکی خیره ان شاالله.ملوک جان هم ماشاالله کدبانوی برای خودشه.ما براش یکم خرت و پرت جور کردیم برای جهازی ،یک دست لحاف و دشک و چندتابشقاب و قاشق چنگال با یکم خرده ریز دیگه ،بقیشون هم ان شاالله تو زندگی جور می شه.مبارکه مبارکه.

پرده دوم: خانواده دختر:ما توفامیل آبرو داریم ها-مهریه به میزان سن تولد دخترم ضرب در وزنش به توان تعداد اعضای خانواده

خانواده پسر:بله خوب یک سری رسم و رسوم هست دیگه مثلا ما رسم داریم جهاز عروس همش مارک اصل ژاپن باشه والا الان این رسم دویست ساله تو فامیل ما هست.لوازم چوبش هم باید کامل باشه همه هم با فناوری نانو

خانواده دختر:بله...بله البته حالا نباید به این دوتا جون خیلی هم سخت گرفت به هر حال می خوان یک زندگی رو شروع کنن دیگه باید همه چیز همینطور ساده گرفته بشه.

اینها واقعیت امروز زندگی ما شده است حالا چه بخواهیم بگویم کمی نمکش برای بعضی زیادتر است چه کمتر اما واقعیت این است.

ماامروز دچار عذابی در زندگی خود شده ایم که قبلا دچار آن نبودیم.این ربطی به این که در کدام عصر تاریخی هستیم ندارد.ربط این موضوع به نگاه ما به زندگی است.
مردم ما اسلام را انتخاب کردند تا روشی درست برای زندگی را داشته باشند،البته شاید عده ای هم این روش را قبول نکردند.
اما مسئله ای که الان ما با آن روبرو هستیم تغییر بسیار زشت سبک زندگیمان است.سبک زندگی که از درونمان شروع می شود به فکر و قلبمان می رسد در کلاممان جاری می شود و در نهایت به سبک زندگی کردمان تبدیل می شود.

ما داریم از چیزی که بودیم دور می شویم داریم به جای می رویم که مال آنجا نیستیم.دوست داریم مثل اروپاییان زندگی کنیم در حالی که همگان به سبک زندگی ما غبطه می خوردند.
شاید عده ای بگویند نه! آنها ما را عقب مانده می دانند...

سوال اینجاست ما را از چه عقب می دانند از سرعت در برهنه شدن فرهنگی یا از رسیدن به پوچی؟
غربی ها آیا از پوچی زیاد به هیچ بودن نرسیده اند؟
آنهای که یک موقعی درگیر فمنیسم شده بودند امروز درگیر همجنس بازی نشده اند؟ اینها همانهای نیستند که قبلا داشتن نهاد خانواده را زیر سوال برده بودند؟
می بینید،آنها ذره ذره در باتلاق نادانی خود در حال فرو رفتن هستند فقط شکلش را بزک کردند تا ما هم به درون بکشند.

در یادداشت بعدی به پیشنهاداتی برای سبک زندگی به شیوه ای که هم ایران و هم اسلام بیشتر به یاریمان می آیند خواهیم پرداخت.

علیرضا عبادالهی

دلم گرفته از

 

 دلم گرفته از....

خدایا سلام انگار دلم بدجور گرفته،نمی دونم این دل گرفتن از دست خودمه یا این دنیا یا تو؟ نه گفتم تو؟ چرا شایدم دلم از دست تو گرفته باشه آخه چرا هرچی من بد می کنم بازهم بهم لبخند می زنی؟ آخه.. آخه تو که می بینی من این همه از غرور و گناه پرم باز بهم لبخند می زنی؟ نمی دونم!

شایدم ..شایدم دلم از خودم گرفته؟ من که می دونم تو از رگ گردنم هم بهم نزدیک تری باز حواسم نیست که عالم محضر خداست. باز یادم می ره که تودوسم داری.باز یادم می ره وقتی گناه کنم تو رو ناراحت می کنم یا وقتی ..به غیرتو توکل کنم. آخه خدا چرا مسلمونی؟

چرا تو کتابت به پیامبرت می گی:<< به اعرابی که به تو می گویند ایمان آوردیم بگو همانا شما اسلام آورده اید>> خوب تو اینقدر به این اعراب زمان پیغمبر حال دادی که بهشون می گی مسلمون!! ولی.. ولی من حتی نمی دونم می تونم با اعتماد به نفس وایستم و بگم من مسلمونم؟؟ آخه مسلمونی که به یه اشهد گفتن نیست.. هست؟؟ آخه مگه نمی گن مسلمون کسی است که هردمش به یاد خدا باشد؟ حالا تکلیف چیه؟ من مسلمونم؟ راستش خیلی پررو نیستم وگرنه ادعا می کردم من ایمان آوردم. خوب حالا که پررو نیستم البته خیلی.. میشه بگم مسلمونم؟ آخه خداجونم درسته یه کوچولو شیطون می ره تو جلدم ولی خدایش خیلی دوست دارم. نه بذار بگم عاشقتم آخه هیچ رفیقی به اندازه تو با معرفت نیست. تازه باهرکسی هم شکل خودش رفاقت می کنی. حتی با من نارفیق که بعضی اوقات تو رفاقت باهات زیرآبی می رم. خداجونم می گم تو که اینقدر خوبی تو این شب هاباز رفاقت کن با این رفیقت دست دلم رو بگیر چشمام پراشکه دلم پردرده من رو رها کن از این درد تنهایی من دوست ندارم زندگیم از بودن تو خالی بشه به قول گفتن می گن با خدا باش پادشاهی کن بی خداباش هرچه خواهی کن. من پادشاهی نمی خوام من دوستی تو برام کافیه محبتت رو از من دریغ نکن و دستم رو بگیر می خوام یک قدم دیگه بردارم تازه هنوز اول جاده مسلمونیم می گن تازه ته این جاده یک جاده دیگه هست به اسم جاده ایمان. یعنی می شه من هم پام به اون جاده باز بشه؟ یعنی می شه؟ تقدیم با عشق به خدای باعشقم

دلم گرفته از

 

 دلم گرفته از....

خدایا سلام انگار دلم بدجور گرفته،نمی دونم این دل گرفتن از دست خودمه یا این دنیا یا تو؟ نه گفتم تو؟ چرا شایدم دلم از دست تو گرفته باشه آخه چرا هرچی من بد می کنم بازهم بهم لبخند می زنی؟ آخه.. آخه تو که می بینی من این همه از غرور و گناه پرم باز بهم لبخند می زنی؟ نمی دونم!

شایدم ..شایدم دلم از خودم گرفته؟ من که می دونم تو از رگ گردنم هم بهم نزدیک تری باز حواسم نیست که عالم محضر خداست. باز یادم می ره که تودوسم داری.باز یادم می ره وقتی گناه کنم تو رو ناراحت می کنم یا وقتی ..به غیرتو توکل کنم. آخه خدا چرا مسلمونی؟

چرا تو کتابت به پیامبرت می گی:<< به اعرابی که به تو می گویند ایمان آوردیم بگو همانا شما اسلام آورده اید>> خوب تو اینقدر به این اعراب زمان پیغمبر حال دادی که بهشون می گی مسلمون!! ولی.. ولی من حتی نمی دونم می تونم با اعتماد به نفس وایستم و بگم من مسلمونم؟؟ آخه مسلمونی که به یه اشهد گفتن نیست.. هست؟؟ آخه مگه نمی گن مسلمون کسی است که هردمش به یاد خدا باشد؟ حالا تکلیف چیه؟ من مسلمونم؟ راستش خیلی پررو نیستم وگرنه ادعا می کردم من ایمان آوردم. خوب حالا که پررو نیستم البته خیلی.. میشه بگم مسلمونم؟ آخه خداجونم درسته یه کوچولو شیطون می ره تو جلدم ولی خدایش خیلی دوست دارم. نه بذار بگم عاشقتم آخه هیچ رفیقی به اندازه تو با معرفت نیست. تازه باهرکسی هم شکل خودش رفاقت می کنی. حتی با من نارفیق که بعضی اوقات تو رفاقت باهات زیرآبی می رم. خداجونم می گم تو که اینقدر خوبی تو این شب هاباز رفاقت کن با این رفیقت دست دلم رو بگیر چشمام پراشکه دلم پردرده من رو رها کن از این درد تنهایی من دوست ندارم زندگیم از بودن تو خالی بشه به قول گفتن می گن با خدا باش پادشاهی کن بی خداباش هرچه خواهی کن. من پادشاهی نمی خوام من دوستی تو برام کافیه محبتت رو از من دریغ نکن و دستم رو بگیر می خوام یک قدم دیگه بردارم تازه هنوز اول جاده مسلمونیم می گن تازه ته این جاده یک جاده دیگه هست به اسم جاده ایمان. یعنی می شه من هم پام به اون جاده باز بشه؟ یعنی می شه؟ تقدیم با عشق به خدای باعشقم

فرصت اشتغال کلان در بخش خصوصی چگونه مهیامی شود؟

یکی از مهمترین ویژگی های یک جامعه پیشرفته وجود قشر جوان و مولد در ان است موضوعی که در جامعه ما متاسفانه به یک تهدید تبدیل شده تا یک فرصت چراکه مسولان امر بجای اینکه به ایجاد فضای مناسب برای تحصیل و کار و ازدواج قشرجوان فکرکنند فقط به فکر زادوولد بیشتر درجامعه بوده و هستند.این موضوع باعث شده در موارد مطروحه جامعه دچار بحران شود به طوری که در بحث اشتغال به گفته وزیر کار نزدیک به ده میلیون جویای کار شما بخوانید بیکار در جامعه ایران در چندسال اخیر وجودخواهند داشت، این درحالی است که شرایط برای اشتغال جویای کارهای فعلی هم مناسب نیست چه رسد به جویای کارهای جدید و حتی در بعضی شهرها و شغلها افراد شاغل هم با خطر از دست دادن کارشان روبرو هستند.

 

ادامه نوشته

تصمیم درست

قهرمان کسی است که از فرارکردن می هراسد.(ضرب المثل انگلیسی)

 

 

ادامه نوشته

رعایت حقوق دیگران:ببخشید اول شما!!!

حکایت چیست که همه ما انتظار داریم بقیه حقوق ما را رعایت کنند اما وقتی نوبت به خودمان که می رسد حرف از آزادی می زنیم

 

 

 

ادامه نوشته

همایش کارآفرینی درآموزشکده فنی دختران کرج برگزار شد

از انتخابات مجلس در کرج چه خبر؟

خب کم کم داریم به موسم انتخابات نزدیک تر میشیم.هرچند در ظاهر انتخابات تو اسفند اما فعالیت های مربوط به اون از خیلی قبل شروع شده الان هم که داره خیلی پررنگ تر میشه.طیف های مختلف هم دارن برای هم دیگه کری میخونن.اما بذارین ی نگاهی به کاندیداها داشته باشیم به اعتقاد نگارنده هنوز در ایران به اون حد از بلوغ نرسیدیم که مردم به احزاب رای بدن چون احراب واقعی نداریم هنوز.

بگذریم...

کاندیداها و طیف بندی های کلیشون:

راست:

عزیز اکبریان(نماینده فعلی مجلس)

محمدجواد کولیوند(نماینده فعلی مجلس)

فاطمه آجرلو(نماینده سابق مجلس)

آقازاده(شهردارسابق کرج)

ابراهیم رضاپور(مشاوراستاندار)

پورمظاهری(عضو سابق شورای شهر)

_____________

اصلاح طلبان:اعتدال

سید علی میرباقری(مشاورقائم مقام وزیر کشور)

منصور وحیدی

اکبر سلیم نژاد(حراست سابق استانداری)

آقای آرمین سنجری که پسر خوبی است ان شاالله قراره به زودی یک مهندس موفق بشوند.امسال هم بهترین پسر مدرسه می شود با نمره های خوب

معجزه‌ی تفکر منفی

مطمئناً این جملات را قبلاً شنیده‌اید، به‌خصوص امروزه که مثبت‌اندیشی از عمومیت برخوردار است: “شاد بودن را انتخاب کنید. وقتی موفقیت را تصور کنید، فرد موفقی هم خواهید بود. اگر به چیزی اعتقاد داشته باشید، به آن دست خواهید یافت.” این‌ها همگی جملات خوبی هستند و تقریباً همه‌جا شنیده می‌شوند.

اما یافته‌های علمی بیان می‌کنند که هرگاه موضوع دست‌یابی به اهداف و موفقیت در میان باشد، این جملات ممکن است مفید واقع نشوند.
پس از ۲۰ سال تحقیقات مشخص شده است که مثبت اندیشی نتیجه‌ی معکوسی بر ما دارد. افکار مثبت، ما را در آرامش فرو می‌برند و از انجام کارها دور می‌کنند.

اغلب افراد منفی‌نگر می‌توانند با تحریک‌پذیری از افکار منفی، کارها را به انجام برسانند. در این‌جا تعدادی از دلایل را بیان می‌کنیم:

افراد منفی‌نگر پیش از وقوع چالش‌ها، درگیر آن‌ها می‌شوند.
تصور موانع روبه‌رو، به شما در برنامه‌ریزی برای مقابله با آن‌ها کمک می‌کند. وقتی به خودتان بگویید که همه چیز خوب پیش می‌رود، برنامه‌ریزی نمی‌کنید. افراد منفی‌باف در رویایی با مشکلات دارای روحیه‌ی مبارزه‌طلبی هستند.

افراد منفی‌نگر دو قدم از دیگران جلوتر هستند.
آن‌ها قبل از وقوع مشکلات به دنبال راه‌حل هستند. نمی‌توانید جلوی امواج را بگیرید، ولی می‌توانید شنا کردن را یاد بگیرید.

افراد منفی‌نگر از سرخوشی غیرواقعی اجتناب می‌کنند.
در حالیکه بیشتر افراد انتظار دارند همه چیز طبق برنامه‌ریزی پیش برود، منفی‌نگرها لیستی از شکست‌های احتمالی تهیه می‌کنند. آنها به ندرت غافلگیر می‌شوند و همیشه راه حل دومی در آستین دارند.

افراد منفی‌نگر به اندازه واقع‌بین‌ها بدبین نیستند.
آن‌ها از مشکلات و البته فرصت‌ها، قبل از آنکه اتفاق بیافتند آگاه هستند. مهارت یادگیری از شکست‌ها را دارند. می‌دانند چگونه از دل افکار مثبت و رویایی، آن‌چه که به واقع اتفاق میافتد را ببینند.